ادبشعرونه

آزادی

به تن برهنه و عـــریان خـوشم، نيم پيله

استاد ګل پاچا الفت

به تن برهنه و عـــریان خـوشم، نيم پيله

که بی خبر به اسیری روم به بند حریر

به مشت خاک که از دشت حریت خیزد

اسیر هیــچ نیـــرزد بدیده گــان بصیر

ګر از کمان اسارت شود خـلاص کسی

ز شوق پر کشد و در هوا رود چون تیر

خیال اگر چه شب و روز می کند پرواز

چو هست در قفس تن، بود چو مرغ اسیر

دمی که از آب سرا زیر گردد از لب جام

به قهـقه کنــد از حسن حــــــریب تعبیر

پــری کـــه مـــی نـگری درمـیان بالینــش

همان ز شهپر مرغی است کامده است اسیر

Related Articles

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

Check Also
Close