شعرونه
آه از این قوم و از آئین او
آه از این قوم و از آئین او
صد هزار جعل و دروغ در دین او
قوم جاهل خون چشد تا زندگی
اندکی بهتر شود از بردگی
لیک نداند بردهگان را کام کجا؟
میل کجا! آغاز کجا! انجام کجا؟
قوم جاهل خود ز انجام ناخبر
دین حق آموخته اند با یک نظر
چون خوارج در پی اِبطال حق
هیچ تعلق نیست با اعمال حق
خنجرش با خون مسلم رنگ رنگ
کشتن کافر برایش عار و ننگ!
حکم تکفیرش ز بیت پنج کتاب
سست و بیبنیاد بود در اضطراب
«طارقا» این قوم را منزل کجا؟
چون ز خود گم گشتهاند ساحل کجا؟
محمدصادق طارق