
اهداف جنگ فکری
ممانعت از انتشار روح اسلام در کشورهای غیر اسلامی
یکی از اهدافی که غرب در خلال جنگ فکری آنرا دنبال میکند، جلوگیری از گسترش اسلام واقعی و ناب، و نفوذ روح اسلام در کشورهای غیر اسلامی است.
در واقع دشمنان اسلام خوب میدانند که دین اسلام دینی است که با فطرت انسانی سازگار است.
تمام نیازهای معنوی و فکری انسان معاصر را برآورده میکند؛ به همین خاطر است که انسانها خیلی زود و به مجرد اینکه با اسلام آشنا میشوند به دین اسلام میگروند.
با این وصف غرب تا جایی که در توانش باشد از آشنایی مردم با روح اسلام، جلوگیری میکند.
برای اینکار، از وسایل متعددی استفاده میکنند.
اما اولین وسیلهای که بسیار هم شایع است:
۱_نشر حرفهای باطل در مورد اسلام:
اولین حملهی شان را در این زمینه متوجه قرآن ساختند.
گفتند این قرآن از کلام الله متعال نیست و محمد صلی الله علیه و سلم خودش آن را نوشته است. نعوذ بالله من ذٰلک.
در حالی که این اعتراض را خداوند متعال چهارده و نیم قرن قبل جواب داده است؛ زیرا که یکی از اعتراضات دیرینهی مشرکین است:
تنزيل من الرحمن الرحيم. فصلت/٢
تنزیل من رب العلمین. واقعه/۸۰
حالا و بعد از گذشت چهارده قرن تاریخ تکرار میشود و دوباره دشمنان اسلام همان افتراءات را بر اسلام میبندند که جواب شان در قرآن موجود است.
از سوی دیگر حرکتهائی در ممالک اسلامی به راه انداختند که قرآن آخرین کتاب نیست و فلان کتاب آخرین است.
یا بعضی از حرکتها که امروزه به نام نواندیشی دینی میخواهد خود را مطرح کند.
ادعا میکنند که قرآن نیز قابل تصحیح است و طبق شرایط زمان و مکان و نیاز خود ما میتوانیم چیزهائی به قرآن اضافه یا کم کنیم. نعوذ بالله.
این نواندیشی نیست. کهنهاندیشی است؛ اندیشههای کهنهٔ مشرکین است که حالا از خاک بیرون کشیدهاند و میخواهند دوباره در جامعه تزریق کنند.
و دینی هم نیست چرا که کاملا ضد دین است.
دوم: میگویند دین اسلام چیز تازهای ندارد و هرآنچه را که در ادیان گذشته بوده جمعآوری کرده است.
اینکه از این حرف چه اهدافی را دنبال میکنند کاملا مشخص است؛ زیرا میخواهند مردم در مورد اسلام کنجکاو نباشند و فکر کنند که وقتی در اسلام چیز تازهای نیست چرا از دین خود خارج شویم و به اسلام بهپیوندیم؟ متأسفانه امروز این ادعا در بین مسلمانان نیز زیاد شده است – یا از روی دانایی و یا هم نادانی – اما در بین مسلمانان شیوع این تفکر خطرناکتر است؛ اصولا نگهداشتن یک مسلمان بر دین سختتر از مسلمان کردن یک فرد غیر مسلمان است.
چه بسیارند افرادی که با یک گفتوگوی ساده مسلمان شدهاند.
سوم: نوشتن خطاهای مسلمانان به نام اسلام است.
هر مسلمانی در هر گوشهٔ دنیا مرتکب جرم و جنایتی شوند فورا اعلان میکنند که یک مسلمان به چنین جرمی دست زده است.
در حالی که اگر فرد غیر مسلمانی جنایت کند فقط نامش گرفته میشود و بس.
ما منکر این نیستیم که بعضی از مسلمانها اشتباهاتی را مرتکب شدهاند و جنایتهائی کردهاند، اما قطعا و یقینا نمیپذیریم که این اشتباهات به نام اسلام نوشته شود.
اسلام برای تمام دنیا شواهدی از انسانهای کامل و حکومتهای اسلامیِ درست بهجا گذاشته است که اگر کسی میخواهد اسلام را بشناسد باید از روی آنها بشناسد. اگر کسی میخواهد مسلمان کامل را بشناسد به زندگی حضرات ابوبکر صدیق، عمر بن خطاب، عثمان بن عفان، علی بن ابیطالب و … رجوع کند و زندگی این ابرانسانهای تاریخ را مطالعه کند.
چهارم: معرفی اسلام به عنوان دین خشونت، ظلم و قتل و قتال است.
در این مرحله از هر وسیلهای برای خشن جلوه دادن اسلام استفاده میکنند.
تا جایی که گروههای تندرو را در سراسر جهان حمایت میکنند تا به این وسیله بتوانند علیه اسلام حرفی برای گفتن داشته باشند.
اسلام دین عدل و عدالت اجتماعی است و سکون ورفاه را برای تمام جهانیان به ارمغان میآورد.
قوانین اسلامی در مسئلهٔ قتل و سرقت و زنا را برای این موضوع دلیل میآورند.
اولا اینکه این قوانین فقط در اسلام نیست و در تمام دنیا وجود دارد.
ثانیا در اسلام قصاص فقط در عوض قتل عمد است که با اندکی شبهه ساقت میشود و این بخاطر ارزش جان آدمی است تا هرکس دست به قتل و قتال نزند.
در موارد بسیار نادر حکم قتل صادر میشد.
اما در حکومتها و قوانین غیر اسلامی حکم اعدام بخاطر قوانینی غیر از قتل است که ارزش چندانی هم ندارد. دیده میشود که در اسلام حکم قصاص بخاطر ارزش جان آدم است و در حکومتهای غیر اسلامی برای پول، سیاست، مصلحت حکومت و… .
وقتی صحبت از سزای قتل، سرقت، زنا، تهمت و فساد در روی زمین میشود باید بدانیم که هدف اسلام از این تعیین سزا ریشه کن کردن یا به حداقل رساندن جرم و جنایت در روی زمین است.
حالا بعضیها با ادعای حقوق بشر میگویند:
سارق باید بدون هیچ مشکلی به سرقت خود ادامه دهد.
قاتل انسان است نباید کشته شود شخصی که کشته شده انسان نبوده.
زنا و زناکاری با رضایت طرفین باشد.
تهمت آزادی بیان است و فساد در روی زمین آزادی عمل.
با این قوانین غربی میبینیم که روز به روز فساد در غرب بیشتر میشود و هیچ راهی برای ریشهکن کردن آن وجود ندارد مگر اینکه به قوانین اسلام روی بیاورند.
جای تردید نمیماند که عمل به دستورات شریعت ضامن صلح و ثبات جامعه است.
دانشمندان غربی نیز امروزه به این مهم پی بردهاند که اسلام تنها راه نجات بشریت است اما عناد و دشمنی شان با اسلام مانع از آن میشود که عملا به اسلام در آیند.
بخش دوم / محمد عمر عمری