مقالی اوتبصرې

جنگ فکری بخش نخست

لاله‌ی این چمن آلوده به رنـگ اسـت ھنـوز
سپر از دست مینداز که جنـگ اسـت ھنـوز
ای که آسـوده نشـینی لـب سـاحل برخیـز
که تو را کار به گرداب و نھنگ اسـت ھنـوز
بعد از اینکه صلیبی‌ها در جنگ‌های پیاپی از مسلمان‌ها شکست خوردند به این نتیجه رسیدند که نمی‌شود با مسلمان‌ها از راه‌های نظامی و عسکری وارد جنگ شد.
این‌جا بود که مقولهٔ جنگ فکری به میان آمد.
برای جنگ فکری علما تعریف‌های متعددی ارائه کرده‌اند که هر کدام نوعی از جنگ فکری را شامل می‌شود.
اما تعریف جامعی که تمام ابعاد مختلف جنگ فکری را دربر گیرد وجود ندارد.
چرا؟ چونکه جنگ فکری در هر عصر و زمانی تغییر شکل می‌دهد، اسلوب و روش‌های خود را مطابق به زمانه تبدیل می‌کند.
اشکال مختلف جنگ فکری که امروز وجود دارد چند سال قبل نبود و چند سال بعد هم نخواهد بود.
برای همین است که تعریف‌های مختلفی از جنگ فکری وجود دارد:
1-جنگ فکری جنگی را می‌گویند که در او قوای نظامی و عسکری به کار گرفته نمی‌شود بلکه از طریق کتاب‌ها، مجله‌ها،‌ رادیو و تلویزیون اعتقادات و باورهای مسلمان‌ها مورد هدف قرار می‌گیرد.
تمام روش‌هائی که از راه‌های غیر نظامی برای تخریب اسلام و مسلمین به کار گرفته می‌شود شامل جنگ فکری است.
مثال بارزش این است که امرالشیطان ناصالح در یک نشست خبری اقتصاد اسلامی را یک چیز وهمی و خیالی خواند.
با این کار می‌خواست اعتماد مردم را نسبت به نظام اسلامی از بین ببرد.
2-کشور اسلامی تابع کشور قدرتمند غیر اسلامی شود و در عین حال احساس آزادی نیز داشته باشد.این خطرناک‌ترین حالت ممکن برای یک کشور اسلامی است. چراکه با وجود تابعیت از کشور غیر اسلامی اگر احساس غلامی کند این امکان وجود دارد که روزی غیرت دینی‌اش بیدار شود و آزادی خود را به دست آورد اما در صورتی که احساس آزادی داشت دیگر شاید امیدی نباشد که بتواند خود را از غلامی نجات دهد.در طول بیست سال گذشته از طرف دشمن بسیار سعی شد که به مردم افغانستان بقبولانند آزاد هستند؛ با وجود اینکه تمام حکومت دست‌نشاندهٔ آمریکا بود باز هم روز استقلال را جشن می‌گرفت.
چه مضحک بود جشن استقلال زیر سایهٔ اشغال آمریکا!
3- یک کشور اسلامی فرهنگ و معتقدات کشورهای غربی را به خود بگیرد بدون اینکه از ضایع شدن فرهنگ اسلامی خود بیم داشته باشد.
مانند جشن‌هائی که در فرهنگ‌های دیگر وجود دارد و با وجود اینکه در اسلام حرام است باز هم در کشور ما در سال‌های گذشته رواج پیدا کرده است.
مثل: نوروز، ولنتاین، سال‌گره و… .
4-یک کشور اسلامی مناهج تعلیمی و تربیتی کشور غیر اسلامی را قبول کند و بر فرزندان اسلامی تطبیق کند تا از این طریق فکر و عقل فرزندان اسلام را مسخ کند و آن‌ها را تابع فرهنگ غیر اسلامی گرداند.
در این روش از جنگ فکری، فرزندان اسلامی سربازان دشمنان اسلام قرار می‌گیرند و تماما برای اهداف آن‌ها کار می‌کنند.نمونه‌اش را من و شما در سال‌های اخیر در کشور خود بسیار مشاهده کرده‌ایم.کسانی که از چند نسل مسلمان بودند و پدرانشان بر آن‌ها نام اسلامی گذاشته بود، به دشمن اسلام و افغانستان تبدیل شدند. دستورات را از کشورهای دیگر می‌گرفت و اجرا می‌کردند.نمونهٔ دیگر نصاب غیر معیاری معارف بود که در سال‌های گذشته سعی شده بود مفاهیم مهم اسلامی از نصاب حذف شود و جایش را دروسی بگیرد که تشنگی روحی و ایمانی فرزندان اسلام را برطرف نمی‌کرد.
نمونهٔ دیگرش پوهنتون آمریکائی‌ها در کابل بود که افرادی در لباس مسلمان اما در فکر آمریکائی تربیت می‌کرد.

5- کشور غالب استعمارگر، تاریخ کشور مستعمرهٔ اسلامی را مطالعه می‌کند، نام‌آوران و قهرمانانش را شناسائی می‌کند، آن‌ها را حذف می‌کند و بجایشان شخصیت‌های خود را جایگزین می‌کند.
این گونه است که امروز فرزند مسلمان بجای اینکه از محمد بن عبدالکریم الخطابی، عمر مختار، سیف الدین قطز، سلطان سلیم اول، برادران بارباروسا، امیر عبدالقادر الجزائری، عبدالحمید بن بادیس و… سخن بگوید از چرچیل، ناپلئون، چه‌گوارا و غیره حرف می‌زند.
6- کشور غالب و استعمارگر زبان خود را بر کشور اسلامی مغلوب تحمیل می‌کند.
دانشمندان معتقدند زبان انسان فکر انسان را می‌سازد. پس وقتی که کشورهای غربی توانستند زبان خود را بر مسلمانان تحمیل کنند در واقع راه را برای تسلط فکری خود کوتاه کرده‌اند.
7- امت اسلامی افکار، اخلاق، عادات و اعتقادات غربی را به خود می‌گیرد.
برای همین بود که رسانه‌های داخلی افغانستان به مراکز ترویج فرهنگ غربی تبدیل شده بود و در این میدان یکی با دیگری مسابقه می‌داد.

چند تعریف‌ مختلف جنگ فکری که هر کدام یک بعد از جنگ فکری را شامل می‌شود.

محمدعمر عمری

Related Articles

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *