ادبشعرونه

سلام ای مرد آزادی!

به روی شانه‌‌ی تو شال، ای دردانه! می‌لرزد
ویا از رقص مویت حصه‌های شانه می‌لرزد؟

حضورت نعره‌ی تکبیر را سر می‌دهد هرجا
تو می‌آیی به مجلس، دشمن وبیگانه می‌لرزد

صدایت تا ثریا موج استقبال شاهین‌ست
وهر زاغ و زغن از ترس خود درلانه می‌لرزد

تو ای یعقوب! فرزند همان ملا عمر هستی
که از نام ونشان تو بت وبت‌خانه می‌لرزد

فرو می‌ریزد ازفرمان تو کاخ سفید وسرخ
دل جوبادین وپوتین درون خانه می‌لرزد

سلام ای مرد باعزت! سلام ای مرد آزادی!
تویی! قد می‌کشی هر دشمن دیوانه می‌لرزد

تو را بیند‌ اگر دشمن سلاح از دست آن افتد
بلرزد دست و پایش، صورتش تا شانه می‌لرزد

مولوی سید عبدالولی عزیزی

Related Articles

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *

Check Also
Close