
یک چند درین بادیه بودیم و گذشتیم
با داس هوس خار درودیم و گذشتیم
تا چشم اجل را دو سه دم خواب رباید
افسانه بیهوده سرودیم و گذشتیم
چون صاعقه در دفتر فرسوده هستی
نامی بنوشتیم و زدودیم و گذشتیم
ای سیل بر این مشت خس و خار چه خندی
ماییم که راه تو گشودیم و گذشتیم
دیباچه امید به فرجام نپیوست
یک سطر برین صفحه فزودیم و گذشتیم
خاموشی ما پاسخ آوازه گران است
وانرا که سزا بود ستودیم و گذشتیم
استاد واصف باختری (رح)