انسان از بدو پیدایش تا پایان زندگی به منظور رفع نیازمندیهای خویش، در زیر سایه حرض و آز دنبال سعادت و خوشبختیهای اجتماعی جد و جهد مینماید، در این میان فرطه هوا و هوس تقلا نموده به غرض جمعآوری برگ و بار داشتههای فریبا و زود گذر دنیوی و بیشترینه گرایش به مادیات و سیم و زر میداشته باشد بعضاً به اساس سعی و تلاش به این خواست مادی میرسد اما ساحل سرکش آرزوها و تمنیات آنقدر دور و دراز است که ابنا و انتها ندارد.
بیگمان فرط و غلیان حرص و آز؛ هوا و هوس به ذات خویش انسان را از آرامش و سعادت دور مینماید و آنچه که در زدودن آرامش و سعادت بیشترینه نقش دارد، دار و ندار مادیات و امکانات بیش از حد و ضرورت است. در این عجوزه سرا که سراپای آن در نهایت امر جز خواب و خیال و دلبستنهای فریبنده چیز دیگری نیست به جز جمعآوری توشه اخروی که در یوم سفر دستاوردی خواهد بود که از این سفله سرا باد خود میبریم دگر همه هیچ اند.
حضرت بیدل میفرماید:
آخر ز فقر بر سر دنیا زدیم پا
خلقی به جاه تکیه زد و ما زدیم پا
آنچه که میتواند انسان را در این ساحل سر گشته به آرامش و سعادت واقعی سوق و سو دهد همانا قناعت است.
سراب فریبا و حباب امواج خروشان زندگی با انسان ملعبه نموده به نحوی از انحا میکوشد در فریبایی و دلرباییاش موفق باشد، اما مناعت و فرزانگی انسان در این جاست که روی پلشتیهای ناموزون دنیا پشت پا زده و از عالم مجاز به حقیقتهای زندگی حقیقی بپیوندند.
اگر اندکی تمکین نموده روی ابنا و انتهای زندگی فکر کنیم در خواهیم یافت که همه دار و ندار دنیا؛ چون: سراب است به جز امانت الهی چیزی بیش نیست و دوم اینکه افزایش مال و منال دنیا جز بار دوش چیز دیگری بوده نمیتواند.
قناعت یگانه کلید درب گنج سعادت بوده که انسان را از دغدغههای فتنه و تکذیب دور نموده و به سعادت و خوشبختی واقعی میرساند.
در بادیۀ قناعت آرامش روحی و روانی و غنامندیای وجود دارد که هیچگونه سر و سرمایهای نمیتواند بر این غنامندی برسد.
سرمایه همان سرمایه است که در راه خدا(ج) و خلق خدا(ج) به مصرف برسد در غیر آن جز امانتداری دیگر توشهای ندارد.
قناعت در صورتی ممکن است که بر فرط نفس و هوس غلبه نموده و شیفته رنگ و بوی این آشفته بازار نشویم.
در عالم قناعت و صبوری همه چیز وجود دارد و حتا کم در حد بیش قرار میگیرد انسان قانع از یمن و برکت قناعت در اجتماع از جایگاه خوب و اعتماد بالا برخور دار میگردد.
بهینه است تا شیفته سیم و زر و جاه و جلال این دنیا فریبا نشده و قناعت را در نهاد خویش نهادینه سازیم.
ذال دنیا را چه خوش گفت عشقری یک طلاق و دو طلاق و سه طلاق