شعرونه
مرد آزاد
مـــرد آزاد تـــا ابــد آزاد بــــود
در درون عشق خـــود آباد بــود
مـــرد آزاد مـیشکند زنجــیر را
سر فرود سازد به خـود تدبیر را
مرد آزاد درس عشـق و زنـدگی
مــرد غـازی دور بـود از بردهگی
مـرد آزاد جمـلهگی را خم کنـد
در فــراقش چشمها را نـــم کند
مــرد آزاد اسـتـــوار در هــر ستم
هیچ زمانش را نیـابی سر به خم
مــرد آزاد « طــارقا» نوکــر نشد
زو حریفش هیچ زمـان برتـر نشد
محمدصادق طارق